حسنا ساداتحسنا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

گلآب

عرفه

امروز عرفه است و مامان هم صبح از سفر کربلا برگشت. سید محسن برای مراسم دعا رفت مسجد و من هم چون حسناسادات خوابش میومد اومدم خونه. خودم هم خیلی خوابم میومد از طرفی هم دلم می خواست دعای عرفه رو حتما بخونم ،اما خوندن سرسری نه! یه جور که به دلم بشینه.برای جا اومدن حالم فکری بنظرم رسید که بیام یه سری به اینجا بزنم بلکه مثل مناسبتهای قبلی، دید تازه ای نسبت به اون روز بهم بده که اتفاقا همینطورم شد. خدا رو شکر که اومدم و خوندمش،حالا مشتاق شدم برم سر دعای عرفه...(چقدر خوبه که آدم اینقدر تاثیر مثبت رو دیگران داشته باشه)   به امید اینکه یه روز دعای عرفه رو در حرم امام حسین(ع) و یا در عرفات بخونیم   انشالله... ...
23 مهر 1392

مهمون کوچیک

مجتبای آسمانی خاله "معجزه ی شگفت خداوند در برابر دیدگانمان" * شروع میهمانیت به زمین مبارک...     برای دومین بار خاله شدم. از ته دل دوستشون دارم این دو تا خواهر برادر گل رو! "کوثر و مجتبی"     واکنش حسنا در مقابل مجتبی خیلی دیدنی بود. احساس مالکیت نسبت به همه ی افراد در وجود حسنا جان بیشتری گرفته بود به گونه ای که احدالناسی غیر از مامان مجتبی حق بغل کردن طفل را نداشتند و به محض دیده شدن فرد خاطی هنگام ارتکاب جرم با گریه و خشانت به سمت او رفته تا عمل راقطع کند وگرنه با دندانهای مبارک یادگاری کوچکی به او هدیه می داد!       یکی دیگر از واکنش ها، داشتن احساس ارتزاق نسبت به...
7 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گلآب می باشد